"بسمه تعالی"

 

 

عنوان مقاله :

نگرشی به مساله چیستی تمدن

 

از دیدگاه قرآن کریم

 

نگارنده:

مهزیار مهرآذین

 

 

 

 

 

 

چکیده :

در این مقاله نگارنده ابتدا بیان می کند که چند سالی است که سخنان زیادی در خصوص ضرورت ایجاد یک تمدن جدید و احیایتمدن ایرانی - اسلامی در برابر تمدن غرب به گوش می رسد ؛ اما متاسفانه هیچ کدام از افرادی که چنین سخنانی می گویند ، در صدد بر نیامده اند که به طور دقیق و با استفاده از مفاهیم راهگشا منظور خود از تمدن را تعریف و تبیین کنند. سپس نگارنده نظریات مختلفی را که راجع به چیستی تمدن وجود دارد ، از ویل دورانت و لینتون گرفته تا تایلر و توین بی ، نقل کرده و آنگاه به نقد و بیان نقاط ضعف آنها می پردازد و سپس می کوشد با استفاده از آیات 82 و 83 سوره غافر تعریف تازه ای از تمدن به دست دهد.  بر اساس این تعریف ، تمدن دستگاهی با روابط درونی متقابل و سامان مند متشکل از دو ساحت ایضاح از وجود و ایجاد در وجود ، که ایضاح از وجود را مهمترین ساحت یک تمدن و منشا ایجاد در وجود نیز محسوب میتوان کرد، معرفی می شود. سپس چنین بیان می گردد كه این ساحت ها در راستاي تحقق هستي و چيستي یک جامعه که به مثابه یک واحد مستقل و دارای روح خاص خود است ، می باشند .

 

کلید واژه ها :

« چیستی تمدن ، ساحت های تمدن ، ایضاح از وجود ، ایجاد در وجود »

 

 

 

 

1-مقدمه و طرح مساله :

جا دارد در ابتدا به این نکته اذعان کرد  که هر چند ، چند سالی است که سخنان زیادی در خصوص احیایتمدن ایرانی - اسلامی و ضرورت ایجاد یک تمدن جدید در برابر تمدن غرب  از گوشه و کنار و گاه از متن به گوش می رسد.اما متاسفانه هیچ کدام از کسانی که چنین دعوی را مطرح می نمایند ، بر آن نیامده اند که منظور خود از تمدن را به دقت تعریف و تبیین کنند ؛ در واقع این کلمه نیز به سرنوشت بسیاری از کلمات و اصطلاحات زیبا و پر کاربرد – همچون عدالت ، علم اسلامی ،و... – دچار شده است که قائلین آن منظور خود را درست  بیان نمی کنند. و اگر هم گاهی به تعریف آنها بپردازند همواره منظور خود را به گونه ای مبهم و بسیار کلی بیان می کنند به گونه ای که نه می توان از آن سخنان استفاده نظری یا عملی کرد و نه می توان بر آن خرده گرفت و آن راکنار زد.

ما در این مقاله سر آن داریم که تعریفی جدید از تمدن ارائه داده و بر اساس آن به تامل در راه های موجود برای ایجاد و حفظ یک تمدن نوین ایرانی و اسلامی که ما آن را "تمدن اشراق" نیز می نامیم بپردازیم .

برای این کار ابتدا تعاریف متعددی که دانشمندان خارجی و ایرانی از تمدن ارائه دادند را نقل کرده و سپس به نقد آنان می پردازیم و در فرجام نظر خاص خود را ارائه می دهیم ، و بر اساس آن ساحت های یک تمدن را مشخص نموده و راههای ماندگاری یک تمدن و رازهای انحطاط آن را وا می نماییم .

 

2-مبحث اصلی :

2-1.نقل و نقد تعاریف ارائه شده از تمدن :

همانطور که پیش تر بیان کردیم در این بخش تعاریفی که محققان مختلف از تمدن ارائه دادند نقل کرده و به نقد آنان می نشینیم .

 آلبرت شوايتزر( Albert Schweitzer) – از تمدن شناسان برجسته قرن نوزدهم - در خصوص تمدن معتقد است: « هر تمدني ماهيّت دوگانه‌اي دارد: نخست تحقق‌پذيري آن از طريق تسلّط خرد بر نيروهاي طبيعت، دوم غلبه آن بر هواي نفساني انسان» ( به نقل از سوروكين، 212:1377) حسن تعريف شوايتزر اين است كه به اصل مهم «تغيير» در تمدن‌ها توجه كرده است و آنهم تغيير دوبُعدي: تغيير در طبيعت و دوم تغيير در نفس انسان اين مساله تغيير، مساله بسيار مهمي است و اساساً تفاوت انسان متمدن با انسان بَدْوي در اين است كه انسان متمدن طبيعت را تابع خود مي‌كند ولي انسان بَدْوي خود را تابع طبيعت مي‌گرداند.

ولي اشكال تعريف شوايتزر اين است كه تنها به جنبه تغيير بذل توجه مي‌كند و به مقوله اساسي چون فرهنگ ،صريحاً اشاره‌اي نمي‌كند و نيز مشخص نمي‌نمايد اين تغييرات در چه راستايي بايد صورت گيرد و نيز از كجا ناشي ‌شود.

ويل دورانت(Willam Durant)،- صاحب کتاب معروف تاریخ تمدن - تمدن را اينگونه تعريف مي‌كند: « تمدن را مي‌توان، به شكل كلّي آن، عبارت از نظمي اجتماعي دانست كه در نتيجه وجود آن، خلاقيّت فرهنگي امكان‌پذير مي‌شود و جريان پيدا مي‌كند». ( دورانت،  1381 :1/3)؛ حُسن تعريف ويل‌دورانت اين است كه به مقوله نظم توجه كرده است وليكن به خاستگاه اين نظم كه از كجاست اشاره‌اي نكرده است. علاوه بر اين  ، تعريف ايشان بسيار كلّي است به گونه‌اي كه مي‌شود آنرا بر هر شهري صادق دانست و آن شهر را يك تمدن دانست و اگر در يك كشور 100 شهر داشته باشيم با تعريف دورانت 100 تمدن نيز داريم. ولي جاي تعجب است كه دورانت برخلاف تعريف خود، در متن كتاب خود، پس از جلد نخست كه به چند تمدن شرقي به اجمال مي‌پردازد، ديگر يك سر به اروپا رفته و سير تمدن در غرب را پي‌مي‌گيرد گويا كه تنها تمدن غرب را به عنوان تمدن، به رسميّت مي‌شناسد.

ديگر انديشمندي كه در مورد تمدن به تفكر پرداخته تايلر(Tylor)است وی تمدن را اينگونه تعريف مي‌كند: « فرهنگ يا تمدن، مفهوم گسترده‌اي دارد كه شامل علم و دانش، اعتقادات، هنر، اخلاقيّات، قانون، رسوم، و بسياري از توانايي‌ها و عاداتي مي‌شود كه هر انسان به عنوان عضوي از جامعه آنها را داراست»( به نقل از قانع، 132:1379). تايلر تعريف جامعي ارائه مي‌دهد و مفاهيم متعددي را مطرح مي‌سازد، اما اين اشكال را دارد كه جايگاه و رتبه هركدام از اين مفاهيم و اينكه كدام مفهوم بر ديگري تقدم دارد را روشن نمي‌سازد. زيرا آنچه اهميت دارد طبقه‌بندي منطقی و سیستماتیک مفاهيم است  نه صرف كنارهم چيدن آنها.

تعريف ديگري كه از تمدن وجود دارد از آن فوكوتساوايوكيچي( Fokotsava yokichi) تمدن شناس ژاپني است، از نظر فوكوتساوا ، تمدن « دو وجه معنوي و مادي دارد كه اولي را روح دروني و دومي را شكل‌هاي بيروني تمدن مي‌نامد، دستيابي به تمدن نيازمند آن است كه وجه نخست يعني روح تمدن از اولويت برخوردارشود». ( يوكيچي،‌ 11:1379)

اين تعريف از آنجا كه تمدن را داراي دو وجه معنوي و مادي مي‌داند و نيز وجه معنوي را اولي و مقدم مي‌داند به نكته ظريفي اشاره كرده است اما يك اشكال دارد و آن اینكه در آن به نهايت و غایت يك تمدن بی توجهی شده است .

تعريف ديگري كه از تمدن ارائه شده، متعلق به رالف لينتون (Ralph Linton) ، صاحب کتاب سیر تمدن ، است، وي تمدن را اينگونه معرفي مي‌كند:« تمدن عبارت است از مجموعه منظمي از كردارهاي اكتسابي خاص هرجامعه». ( لينتون، 39:1378)

بخش نخست اين تعريف، كه تمدن را مجموعه منظمي مي‌داند، سخن كاملاً ثوابي است ، زيرا تمدن بما هو تمدن نمي‌تواند مجموعه‌اي آشفته وسردرگم باشد بلكه بايد تمدن، چونان دستگاهي منظم و سامان‌مند باشد.

اما بخش دوم اين تعريف مبهم است زيرا مشخص نمي‌سازد كه آيا منظور از كردار تنها رفتار عيني است يا اينكه شامل انديشه‌هاي ذهني نيز مي‌شود؟ دوم آنكه آيا تمدن مساوي يك جامعه است يا امري است فراتر از يك جامعه واحد و مي‌تواند شامل چندين جامعه نيز شود؟

از ديگر كساني كه راجع به تمدن‌ها تحقيقات فراواني كرده است، آرنولد‌ توين‌بي Arnold) Toynbee) است، وي تمدن را اينگونه تعريف مي‌كند:« تلاش براي آفريدن جامعه‌اي كه كل بشريت بتوانند با هم‌ْنوايي در كنار يكديگر و به منزله اعضايي از يك خانواده كامل و جامع در درون آن زندگي كنند». ( توين‌بي، 48:1376)

تعريفي كه توين‌بي از تمدن ارائه مي‌دهد، بيشتر شبيه يك آرزو و دعا است و هيچ شباهتي به تعريف علمي كه بايد در واقعيت‌ها پايه و ريشه داشته باشد نه در آرزوها و آرمان‌ها، ندارد؛ بنابراین نمی توان ارزش چندانی برای تعریف توین بی قائل بود.

جا دارد در این جا به نقل نظرات دو تن از محققان ایرانی نیز بپردازیم .

دكتر علي شريعتي " تمدن" را اينگونه تعريف مي‌كند: « تمدن عبارت است از مجموعه ساخته‌ها و اندوخته‌هاي فراهم‌آمده از گذشته يا از ديگران (مادي و معنوي) كه جامعه بشري مي‌سازد». ( شريعتي، 11:1378) اين تعريف نيز مانند ديگر تعاريف مفاهيم زيادي را مطرح مي‌كند، ولي جايگاه و رتبه و نيز نسبت آنها به يكديگر را تعيين نمي‌كند.

همچنين آقاي احمد صدري، تمدن را اينگونه تعريف كرده است:« تمدن عبارت است از تبلور تلاش دايم و كم‌وبيش موفق عقل نظري و عملي براي مقابله با نيروهاي تهديدكننده بيروني و هسته‌هاي ناپايدار درون جوامع بشري». ( صدري، 29:1380) اين تعريف، تعريف خوبي به نظر مي‌رسد اما اين ويژگي را دارد كه ، مانند برخی از تعاریف قبلی ، مفاهيم خود را طبقه‌بندي نكرده و رابطه‌ي ميان آنها را مشخّص نكرده است و به غايت تمدن نيز اشاره‌اي نكرده است.

در بالا تعاريفي كه از تمدن توسط برخي پژوهشگران ارائه شده را نقل و به زعم خود نقد نيز كرديم، با توجه به اين نقّادي‌ها بهتر است تعريفي كه خود با استفاده از دو آیه قرآن از تمدن داريم و مي‌پنداريم از آنها كم‌اشكال‌تر است را بياوريم ، در قرآن كريم آمده است: « افلم يسيروا في‌الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم كانوا اكثر منهم و أَشَدَّ قُوَّهً و اثاراً في‌الارض فما اغني عنهم ما كانوا يكسبون(82) فَلَمَّا جاءَتُهمْ رُسُلُهُمْ بالبيّنات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزءونَ(83)»" آيا در زمين سير نكردندتا ببينند فرجام كساني كه پيش از آنان بودند چه شد ؟ آنها زيادتر در روي زمين ، نيرومند تر و پر اثر تر بودند ، ولي آنچه به دست آورده بودند بي نيازشان نكرد .83  و چون پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند ، به دانشي كه نزدشان بود باليدند و آنچه به ريشخند مي گرفتند آنها را فرا گرفت .

اين آيات كه در سوره غافر آمده بدين معنا اشارت دارد كه تمدن‌هايي كه پيش از شما بودند و ميزان ایجاد در وجود آنان، بيشتر از شماها بود ( أَشَدَّ قُوَّهً و اثاراً في‌الارض ) چون متناسب با آن ایجاد ، ایضاح از وجود خود را تنظيم نكردند و به آن ایضاح پيشين دلخوش بودند«فرحوا بما عندهم من العلم»، سرانجام همين امر سبب اضمحلال و نابودي آنها شد. با استفاده از این آیات ، تمدن را چنين تعريف مي‌كنيم:

«تمدن عبارت است از ایضاح خاصي كه يك جماعت انساني از وجود دارد و برپايه آن ایضاح و يا در خدمت آن، دست به دگربودسازی در وجود مي‌زند و نيز پس از ايجاد دگربودگی ، متناسب با آن دست به تنظيم و متناسب زمان سازی ایضاح پيشين خود مي‌زند، كه همه اينها در راستاي تحقق هستي و چيستي آن جماعت انسانی است».

از آنجا كه مرحله اول ایجاد در وجود با ساكن‌شدن در يك سرزمين و كشاورزي كردن ، که خود ابتدایی ترین ایجاد در وجود است ، مي‌توان گفت ظاهر تمدن‌ها در شهرها تبلور مي‌‌يابد.

تعريف فوق چند حُسْن دارد:

1- تعريف ارائه شده، برخلاف تعريف‌هاي ذكرشده، مفاهيم ارائه شده را طبقه‌بندي مي‌كند و  رابطه منطقی ميان آنها را نيز مشخص مي‌سازد و اين مهمترين وظيفه هر تعريف  علمي است.

2- نهايت و غايت هر تمدن را مشخص مي‌سازد و آن عبارت است از تحقق هستي و چيستي آن جماعت انساني زيرا از نظر ما، جماعت انساني بما هِيَ جماعه داراي روح و اصالت است.

3- با استفاده از اين تعريف مي‌توان به راز ظهور و سقوط تمدن‌ها- نه دولت‌ها- پي برد؛ در حالي‌كه  هيچ يك از تعاريف گذشته چنين ويژگي را نداشتند- يعني وقتي يك جماعت انساني موفق مي‌شود به يك ایضاح نويني از وجود دست يابد كه آن ایضاح عامل ايجاد در وجود و البته در راستاي تحقق هستي و چيستي آن جماعت باشد؛ در اين هنگام يك تمدن زاده مي‌‌شود. اما زماني كه دگربودسازی تحقق یافت ، ولي تنظيم و تصحيح لازم در ایضاح از وجود  پيشين رخ‌ نداد، آن هنگام است كه تمدن دچار از هم گسیختگی و سقوط مي‌شود.

2-1.بحثي راجع به ساحت های يك تمدن:

بر اساس تعريفي كه ما پيش‌ تر از تمدن ارائه داديم؛ دو ساحت براي هر تمدن ، فرض كرديم: الف) ساحت ایضاح از وجود   ب) ساحت ایجاد در وجود.

الف)ساحت ایضاح از وجود ، که در لسان قرآن از آن با تعبیر (ما عندهم من العلم ) یاد شده است ؛ داراي دو پايه است: يكي دين و دوم زبان

دين كه پايه اول« ایضاح از وجود» است، در نظر ما به معناي آن ايده‌هايي است كه يك جماعت انساني به درستي و صدق آن باور دارند و آمادگي بذل در راه آنرا دارند حال تفاوت نمي‌كند كه آن باورها به شكل اديان ابراهيمي باشند يا اديان غيرابراهيمي، به شكل آيين‌ها و اسطوره‌هاي اقوام بدوي باشند يا ايدئولوژي‌هاي قرن 19 و 20، آنچه اهميت دارد نوع نگرش يك جماعت انساني به مجموعه‌اي از ايده‌هاست. اين پايه، يعني دين، مهمترين اصل و اساس  « ایضاح از وجود » است.

اما پايه دوم زبان است؛ زبان از آن جهت كه تنها ابزار نمي‌باشد بلكه تجسّم انديشه است و در واقع تنها راه نيست بلكه منزلگاهي است براي تفكّر و انديشه، اهميتي بسزا می یابد ، لذا جا دارد به عنوان پايه دوم ساحت نخست تمدنها در آن تامل كرد. زبان را نباید تنها ابزاری قلمداد کرد تا به میانجی آن اندیشه ها را انتقال می دهیم و این ابزار خود، هیچ نقشی در نوع اندیشیدن و طرز نگریستن به جهان ندارد.

به عبارت دیگر، زبان را باید همچون دین دستگاهی سامان مند دانست که بر پایه آن به عالم وجود معنا می دهیم و به تفسیر و ایضاح آن می پردازیم. در واقع زبان، صورت ها و نمادها و قالب هایی را در اختیار آدمی می گذارد که در چارچوب آنها به فهم دنیا و معنا بخشی به ماده های بیرونی می پردازیم. به قول ارنست کاسیرر (Ernest Cassirer) : «زبان به خودی خود شیوه ای برای دیدن و ساختن جهان است، تجربه جهان است، آن چنان که فراگردهای نام گذاری و توصیف آن را بخش بخش و نقش دار گردانده و هویتش را معین داشته اند.» (به نقل از : رندل باکلر، 1375 : 132).

بنابراین اهمیت زبان به عنوان پایه دوم  ایضاح از عالم وجود ، امری قابل تأمل و درنگ است.

اما نکته ای که باید در این جا بدان توجه نمود این که، زبان معمولاً سیر خاص خود را دارد و صیرورت آن کاملاً از حکومت ها تبعیت نمی کند، در واقع از آن روی که زبان چونان دین، متولی رسمی ندارد، فرآیند تکاپو و تطوّر آن دست کم به اندازه دین به حاکمیت وابسته نیست و مسیر تحولات آن طبیعی تر و انعطاف پذیرتر است.

ساحت دوم يك تمدن همان ایجاد در وجود یا دگربودسازی جهان هستی است که در لسان قرآن از آن با تعبیر (قُوَّهً و اثاراً في‌الارض) یاد شده است ، در واقع تمدن با دگرگونی هایی كه در وجود ايجاد مي‌كند نمود عيني مي‌يابد ، همانطور كه نخستين تمدنها با يكجانشيني و كشاورزي ، که بدوی ترین نوع ایجاد در وجودند ، پديدار مي‌شوند؛ بنابراین هرچه تمدني، ميزان دگربودسازی كه متحقق می سازد ، چه از لحاظ چندی و چه از لحاظ چونی ، بيشتر باشد مي‌توان آن تمدن را در مرتبه عاليتري از تمدن بودن محسوب كرد؛ البته ایجاد در وجود در يك تمدن بايد بر پايه ایضاح از وجود آن تمدن و يا درخدمت آن باشد.

البته باید توجه داشت هنگامی که ایضاح به ایجاد منجر شد لازم است که فراخور  با  وجود های جدیدی که ایجاد شده ، در ایضاحی که از وجود داریم ، دگرسانی ایجاد کرد و آن را با اقتضاآت تازه تنظیم کرد، که اگر چنین نشود تمدن در سراشیبی انحطاط افتاده و رفته رفته از درون پوسیده و با خرده ضربه ای از بیرون نابود می شود.

ساحت ایجاد ،  یک بعدی و تک افقی نمی باشد بلکه در دو افق به منصه ظهور می رسد : افق آفاقی و افق انفسی.

دگربودسازی در افق آفاقی را به نه بخش تقسیم می نماییم که عبارتند از :

1.میزان تولید ثروت و شیوه توزیع آن در جامعه،2. میزان تولید علم و اندیشه ،3.وضعیت هنر و حجم شکوفایی کیفی و کمی آن ،4. جایگاه عدالت انسانی در نظام حقوقی و اجتماعی آن ،5. چگونگی گزینش حاکمان و چگونگی حکومت کردن آنها و نوع تعامل آنان با مردم،6. وضعیت جنبش های اجتماعی ،7.وضعیت خانواده،8. نوع نگرش به مسائل جنسی ،9.اخلاق اجتماعی مردم .

اما افق دوم ایجاد ، که دگربودسازی انفسی است، تنها یک بخش دارد که آن اخلاق فردی مردم یک جامعه می باشد زیرا خلق و خوی مردم به میزان بسیاری بستگی به نوع ایضاح و تفسیری دارد که آنان از وجود و عالم هستی دارند.

در اینجا باید به این مطلب اشاره کنیم که میان ایضاح و ایجاد باید نیرویی پیوند دهنده و تنظیم کننده وجود داشته باشد که ما این نیرو را بنیاد تبدیل می نامیم. در واقع این بنیاد حالتی برزخی میان ایضاح از وجود که امری ذهنی است و ایجاد در وجود که امری عینی است دارد، که خویشکاریش مبدل کردن ذهنیت به عینیت و نیز متاثر کردن ذهنیت از عینیت است.

بنیاد تبدیل تا زمانی که بتواند به وظیفه خود عمل نماید و رابطه دو سویه میان ایضاح  و  ایجاد را به بهترین شیوه برقرار سازد و آن را به موقع تنظیم نماید یک تمدن می تواند به حیات خود ادامه دهد ولی اگر در این امر خللی ایجاد شود این به معنای آغاز پستی گرایی و سرانجام نیستی یک تمدن است.

ما برای بنیاد تبدیل، سه پایه می انگاریم :

1- بزرگمردان متعصب به ایضاح از وجود تمدن خود و آگاه از وضعیت دیگر تمدنها

2- حفظ مقبولیت و قدرت اقناع گری ایضاح در میان مردم

3- آزادی انجام انواع تاویلات به ویژه تاویلات عقل گرایانه از ایضاح

 ما در ادامه به توضیح پایه های سه گانه بنیاد تبدیل می پردازیم .

- بزرگمردان متعصب به ایضاح از وجود تمدن خود و آگاه از وضعیت دیگر تمدنها :

وجود بزرگمردانی که به نوعی ایضاح از جهان وجود ، تعصب داشته باشند و با آگاهی از اوضاع دیگر تمدن ها پا به عرصه گذارند، یکی از مهمترین عوامل تبدیل ایضاح  به ایجاد است. و هر چه میزان عصبیّت بزرگمردان نسبت به ایضاح تمدنشان از وجود و نیز میزان آگاهی و اطلاع دقیق و عمیق آن ها از وضعیت دیگر تمدن ها و نیز عزم آن ها برای دگربودسازی بیشتر باشد، بر سرعت پیشرفت و بالندگی آن تمدن افزوده می شود. در واقع بزرگمردان  مهمترین عامل تبدیل ایضاح  به ایجاد هستند.

از جمله کسانی که به مساله بزرگمردان و اهمیت کلیدی آن ها در ایجاد تمدن ها پرداخته است، آرنولد توین بی است. وی در مباحث خود نخست به مساله چگونگی تولد تمدن ها می پردازد و این پرسش را مطرح می سازد که چرا برخی از جوامع مانند جوامع بدوی در نخستین مراحل هستی پویایی خود را از دست می دهند و از حرکت باز می مانند، در حالی که برخی دیگر از جوامع به رشد و پویایی خود ادامـه می دهند و به صورت تمدنی تمام عیار ظاهر می شوند. توین بی در پاسخ به این پرسش چنین می گوید : «سیر تکوین و پیدایش تمدن ها به عامل نژادی یا محیط جغرافیایی بستگی ندارد. بلکه به ترکیب ویژه ای از دو شرط زیر وابسته است :

1- وجود اقلیتی خلاق در جامعه

2- وجود محیطی نه چندان مساعد و مطلوب و نه چندان مساعد و سخت

جوامعی که واجد چنین شرایطی بوده اند، در قالب تمدنی بزرگ جلوه گر شده اند و جوامع فاقد این شرایط در سطح پاره تمدن یا مادون تمدن باقی مانده اند. فرآیند تولد تمدن در چنین شرایط را می توان در اثر متقابل «پیکار و پاسخ» خلاصه کرد. محیط جغرافیایی نه چندان مساعد و نه چندان نامساعد پیوسته جامعه را به ستیز می طلبد و جامعه نیز از طریق گروه های اقلیت خلاق با موفقیت از پس مبارزه طلبی محیط برمی آید و نیازهایش را برآورده می کند. مجدداً پیکار دیگری آغاز می شود که به اقتضای ماهیت خویش پاسخی جدید دریافت می کند. این روند بی وقفه ادامه دارد و هرگز از حرکت باز نمی ایستد. چنین روندی دیر یا زود جامه را در سیر مدنیت و تمدن قرار می دهد.» (سوروکین، 1377 : 141)

توین بی با پژوهش و تحقیق درباره چگونگی تولد 21 تمدن، به این نتیجه می رسد که تمام آن تمدن ها درست در چنین شرایطی به وجود آمده اند، در واقع می توان گفت که توین بی اقلیت خلاق را موتور محرک و نیروی جلو برنده یک تمدن می داند که اگر در تمدنی وجود داشتـه باشـد، آن تمـدن مـدام به جلو حرکت می دهد وی متعتقد است : «یـک تمدن در مرحله رشد و نمو خود تشکیل یک کل واحد و منسجمی را می دهد که یک اقلیت فعال و خلاق، آزادانه، پویایی و در نتیجه تعالی آن را تضمین می کند.» (مجتهدی، 1381 : 173)

مشاهده کردیم اقلیت خلاق در نظر توین بی، قلب تپنده یک تمدن بر شمرده می شود این اقلیت خلاق در لسان ما به بزرگمردان تعبیر می شود که این دو عبارت تقریباً یکی هستند، اما باید توجه داشت که آن چه برای توین بی اهمیت دارد پاسخی است که این اقلیت خلاق به مبارزه طلبی های محیط می دهد؛ در حالی که برای ما علاوه بر این امر، میزان تعصب بزرگمردان به آن ذهنیت ، که پایه اصلی هر تمدنی است، اهمیت شایانی دارد، در واقع ما معتقدیم اگر در تمدنی شمار بزرگمردان و ابرانسان هایی که به نوعی ایضاح از وجود تعصب بیشتری داشته باشند و در عین حال از وضعیت دیگر تمدن ها آگاهی دقیق تر و عمیق تری داشته باشند، آن تمدن سریع تر در مسیر دگربودسازی وجود ، که غایت تمدن است ، گام بر خواهد داشت. البته باید توجه داشت این مفاهیمی که ما در بالا بیان کردیم نوعی نمونه مثالی (Ideal type) است و در واقع و در عالم خارج چنین چیزهایی به شکل کامل و آن طور که در عبارات و ذهنیات، مطرح می شود وجود ندارند.

2) حفظ مقبولیت و قدرت اقناع گری ایضاح از وجود در نزد مردم :

ایضاح از وجود ، که رکن اساسی تمدن دانستیم، در آغـاز کار که مردم آن را پذیرا می شوند، طبیعتا مقبولیتی دارد. و این مقبولیت و باور به آن و آمادگی بذل مردمان در راه آن ، سبب اشاعه بیشتر و حرکت به سوی دگربودسازی ژرف تر در وجود می گردد.

اما بایـد توجـه داشـت مقبولیـت یک ایضاح از وجود ، امری لایتغیّر نمی باشد بلکه امکان دارد بر اثر تغییرات زمانه و زمینه ، مقبولیت خود را در میان مردم یک جامعه از دست بدهد و این سرآغاز انحطاط و نیستی یک تمدن است. اما زماني كه تغييراتي ايجاد شد ولي تنظيم و تصحيح لازم در تفسير پيشين رخ‌ نداد، آن هنگامي است كه يك تمدن از هم گسيخته شده و سقوط مي‌كند. و اين مساله ايست كه در قرآن كريم نیز ، همانطور که پیشتر بدان اشاره شد ، آمده است: « افلم يسيروا في‌الارض فينظروا كيف كان عاقبه الذين من قبلهم كانوا اكثر منهم و أَشَدَّ قُوَّهً و اثاراً في‌الارض فما اعني عنهم ما كانوا يكسبون(82) فَلَمَّا جاءَتُهمْ رُسُلُهُمْ بالبيّنات فرحوا بما عندهم من العلم و حاق بهم ما كانوا به يستهزءونَ(83)»"

بنابراین یک ایضاح از وجود برای این که دچار پستی گرایی نشود و نیز بتواند به ایجاد تغییرات خود در عالم وجود ادامه دهد. باید همواره مقبولیت خود را در نزد مردم حفظ و تجدید کند و این تجدید مقبولیت که باید به طور دائمی صورت گیرد از رهاورد شناسایی نیازهای جامعه و دادن پاسخ های قانع کننده ، و نه ساکت کننده ، جامه تحقق به بر می کند.

بنابراین هرگاه ایضاح از وجود قدرت اقناع کنندگی خود را ، به دلیل  نشناختن نیازهای زمانه و یا ناتوانی در ارائه پاسخ های قانع کننده به آنها ، از دست دهد، این را باید آغازی بر پایان آن ایضاح از وجود و به تبعش، آن تمدن تلقی کرد، هر چند این امر ممکن است، سالیان متمادی به درازا بکشد که این امر ناشی از ریشه دواندن یک نوع ایضاح از وجود در تار و پود  یک جامعه می باشد، اما این ریشه ها ، آهسته آهسته سست و بستار می شـود و به تدریج به درجه ای از پستی و سستی می رسد که با هجوم یک نوع جدید از ایضاح از وجود ، که قدرت اقناع کنندگی بالاتری دارد و به نیازهای زمانه پاسخ هایی در خورتر می دهد، به کلی نابود می شود. از این رو یک ایضاح از وجود باید مدام مقبولیت خود به نزد مردم و سوددهی به حیات مادی و معنوی آنان را پاس دارد و اگر جز این گردد آن ایضاح نابود می شود.

 ب. 3) آزادی انجام انواع تاویل به ویژه تاویلات عقل گرایانه از ایضاح از وجود :

در جامعه تعداد زیادی از افراد با استعدادهای مختلف و شخصیت های متنوع در کنار یکدیگر زندگی می کنند در نتیجه میان آن ها شبکه های متنوع و پیچیده ای از انواع مختلف روابط به وجود می آید بنابراین کاملاً بدیهی است که تمایل اساسی هر فردی در چنین جامعه ای حفظ خودی خود و یا به عبارت دیگر پاسداشت مرزهای وجودی خود با وجود دیگری است. در واقع انسان می خواهد ضمن پیوستگی با دیگری در دیگری ذوب نشود و گسستگی خود را نیز از دیگری بپاید.از این تمایل می توانیم با عنوان نیاز به متفاوت بودن نیز تعبیر کنیم.

بنابراین جامعه و تمدنی می تواند به حیات زنده و بالنده خود ادامه دهد که نیاز آدمیان  به متفاوت بودن را درک کرده و به آن پاسخی در خور دهد و ضمن ایجاد یک نقطه اتصال و حلقه پیوند میان همه تفاوتها ، زمینه ظهور و حضور همه آن ها را در جامعه آماده سازد.

به دیگر سخن ،آن چه ما می خواهیم نتیجه بگیریم این است که «میل به دگر بود بودن » ذاتی همه انسان هاست – که این هم به دلیل تفاوت در استعداهای فردی ، خاستگاه های خانوادگی و نیز بسترهای محیطی ای است که هر فردی در آن می بالد -  بنابراین جامعه و تمدنی می تواند به زندگی سر زنده خود ادامه دهد که این میل و خواسته انسان ها را به رسمیت شناسد و اجازه دهد این خواسته به صورت کاملاً مشروع و قانونی، نه به صورت زیرزمینی و غیرقانونی، ارضا شود. و از آن جا که جامعه احتیاج به حلقه اتصال و لنگرگاهی نیز برای حفظ ساختارهای درونی و عدم فرو پاشی دارد؛ بنابراین در یک تمدن باید یک نگرش رسمی و یک متن محوری به عنوان مرکز ثقل وجود داشته باشد اما در عین حال اجازه تأویل آزادانه از آن متن محوری و نگرش رسمی به افراد داده شود. البته در این میان تأویلات عقلانی – یعنی تأویلات متکی به برهان و استدلال و یا متکی به تجربه و آزمون – اهمیتی بسیار بیشتر دارند زیرا آن ها در میان تمام تأویلات اثر بیشتری در پیشتر یک تمدن و پویایی و پایایی آن دارند.

اهميت آزادي در انجام تاویل به حدي است كه هيچ تمدني را نمي‌توان يافت كه به مراتب عالي تمدني نايل شده باشد مگر آنكه آزادي تاویل در آن به رسمیت شناخته شده باشد؛ مثلاً در تمدن اسلام با وجود آزادي فكري و انديشه‌هاي کلامی متفاوت و گاه متناقض اين نقطه اشتراك وجود داشت كه همه آنها «قرآن» را قبول داشتند و ريشه تفكرات خود را به قرآن ارجاع مي‌دادند. در تمدن غرب نيز چنين است يعني با وجود تفاوتهاي اساسي كه ميان ايدئولوژيهاي غربي وجود دارد همه در اصل« اومانيسم» يا« انسان‌مداري» به هم مي‌رسند.

اساساً يك تمدن اگر مي‌خواهد به درجات بالاي تمدن برسد – زيرا ما تمدن را امري مقول به تشکیك مي‌دانيم - بايد گوهر آن به حدي تاب داشته باشد كه بتوان معاني متفاوت از آن استخراج كرد- همانطور كه "قرآن" و" انسان‌مداري" چنين مي‌باشند- ما معتقديم كه يك ایدئولوژی نمي‌تواند تمدن‌ساز باشد زيرا آنها نیاز افراد به متفاوت بودن را که حق ذاتیشان نیز می باشد به رسميت نمي‌شناسند اما اگر گوهر يك تمدن به‌گونه‌اي باشد كه نگرش های متفاوت بتواند از حاق آن انتزاع شود و البته آزادي و بستر لازم اين كار نيز فراهم شود،می توان گفت که در چنین شرایطی تمدن واقعي شكل می گيرد.

 

 

 

3-نتیجه و سخن پایانی:

در این مقاله با استفاده از دو آیه قرآن کریم ساحت های یک تمدن را ترسیم نمودیم و در واقع آنچه از مباحث مطرح شده می خواهیم نتیجه بگیریم این است که برای ایجاد یک تمدن جدید در وهله اول نیازمند ایضاح از وجودی قوی و غنی هستیم که  بتواند بزرگترین بزرگمردان را ، به عنوان مهمترین پایه بنیاد تبدیل ، در دامن خود بپروراند و نیز بیشترین ظرفیت را برای ایجاد در وجود و دگربودسازی عالم هستی داشته باشد که یک تمدن زمانی می تواند سر بر آورد و شایسته نام تمدن گردد که بیشترین وجودها را – چه در افق آفاق و چه در افق انفس – در عالم وجود ایجاد نماید، اما زمانی که تمدن به دگرگونی در جهان وجود انجامید به پایان راه نمی رسد بلکه اگر می خواهد همچنان به حیات خود ادامه دهد باید  به مقتضای تغییرات تازه رخ داده، ایضاح از وجود خود را نوسازی کرده و در آن باز نگرد و آن را هم نوای زمانه و زمینه تازه کند .که اگر چنین نشود،آن تمدن به زودی در سراشیبی سقوط و پستی می غلطد و دیر یا زود از صفحه روزگار محو می گردد. بنابراین برای ممانعت از این امر، ضرورت انعطاف پذیری و فراهم آوردن بستر لازم برای روزآمدگردانی آن ایضاح از وجود ، به شدت احساس می شود که البته این انعطاف پذیری باید با حفظ ارکان اساسی و بنیادین آن ایضاح صورت گیرد ، که در غیر این صورت آن تمدن شاید دچار پستی گرایی نگردد ولیکن از درون دچار دگردیسی و استحاله می شود ، که این خود خطر دیگر برای یک تمدن محسوب می شود.

لذا اگر سر آن داریم که تمدنی نوین پی افکنیم باید  ایضاح از وجود جامعه خود را طوری  بگردانیم ، که بتوان از رهاورد آن بیشترین دگربودسازی را در عالم وجود ایجاد کرد، و البته پس از ایجاد دگربودگی در عالم نیز بایست هم نوا  با دگرسانی های تازه رخ داده ، پیوسته در ایضاح از وجود خود باز نگریم و آن راهم ساز شرایط جدید گردانیم که اگر چنین نکنیم محکوم به همان سرنوشتی هستیم که در مرحله اول تمدن اسلامی بدان دچار شدیم. باشد که به استعانت از حضرت حق جوانان این کشور بتوانند مرحله دوم تمدن اسلام و ایران را بنا گردانند. ان شا الله .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کتابنامه:

1- قرآن کریم

2- توین بی، آرنولد (1376) بررسی تاریخ تمدن. ترجمه محمد حسین آریا. تهران : انتشارات امیر کبیر.

3- دورانـت، ویـل (1381) مشرق زمین گاهواره تمدن. ترجمه احمد آرام و دیگران. تهران : انتشارات علمی و فرهنگی.

4- رندل، جان هرمن و باکلر، جاستوس (1375) درآمدی به فلسفه. ترجمه امیر جلال الدین اعلم. تهران : انتشارات سروش.

5- سوروکین، الکساندر پیتریم (1377) نظریه های جامعه شناسی و فلسفه های نوین تاریخ. ترجمه اسدا... نوروزی. رشت : انتشارات حق شناس.

6- شریعتی، علی (1378) تاریخ تمدن، جلد اول، تهران : انتشارات قلم.

7- صدری، احمد (1380) مفهوم تمدن و لزوم احیای آن در علوم اجتماعی. تهران : مرکز بین المللی گفتگوی تمدنها.

8- قانع، احمد علی (1379) علل انحطاط تمدن ها از دیدگاه قرآن. تهران : شرکت چاپ و نشر بین الملل سازمان تبلیغات اسلامی.

9- لینتون، رالف (1378) سیر تمدن. ترجمه پرویز مرزبان. تهران : انتشارات علمی و فرهنگی.

10- مجتهدی، کریم (1381) فلسفه تاریخ. تهران : انتشارات سروش.

11- یوکیچی، فوکوتساوا (1379) نظریه تمدن. ترجمه چنگیز پهلوان. تهران : انتشارات امیرکبیر.

 




|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : مهزیار مهرآذین
تاریخ : جمعه 4 خرداد 1397
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: